ماجرای شعر گفتن قیصر امینپور در بهشت و مواجهه با زائر کربلا
تاریخ انتشار: ۳۱ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۲۸۵۰۵۷
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «رسم اهل ادب» نوشته سید محمد سادات اخوی مجموعهای از خاطره، شعر، نثر ادبی و یادداشت این نویسنده در پیشگاه خادمان اهل بیت (ع) است.
سید محمد سادات اخوی (١٣٥٢ ه. ش) از شاعران و نویسندگان معاصر ایرانی است. وی در شهریور ماه ١٣٥٢ شمسی در تهران به دنیا آمد و از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کتاب «رسم اهل ادب» در سه فصل کلی با عناوین «قصه های اهالی»، «آداب اهالی» و «احوال اهالی» خاطرات مستقیم نویسنده از اهل هیأت، منبر، مسجد و خدمتگزاری اهل بیت علیهمالسلام با حدود ۳۰۰ قصه، همچنین مقالات، یادداشت و قطعههای کوتاه که به صورت مستقیم آداب خدمتگزاری اهلبیت در حوزههای گوناگون هیأت و هیأتداری را روایت میکند نوشته شده است.
همچنین این کتاب به روایت داستانهایی درباره علمای عارف و فقیه و رابطه آنان با اهلبیت بهویژه امام حسین (ع) پرداخته است و در بخش آخر قصههایی از زندگی مداحان و هیأتداران و پیشکسوتان به صورت منظوم روایت شده است و بخش عمدهای از کتاب به دلیل شنیدن مستقیم نویسنده از راوی دارای وثوق کامل است یا از افراد موثق نقل شده است.
در این کتاب، آداب همه منصبهای خادمی (از آبدارچی و راننده تا هیئتدار، سخنران و مداح) مرور شده است. هر چند که چندین قالب ادبی در کنار هم هستند (خاطره، داستانک، شعر، گفتار متن تلویزیونی و یادداشت) اما محتوای کتاب، آداب، نکتهها و داستانهای خادمان اهل بیت در لباسهای گوناگون و عنایتها، تنبیهها و تأدیبهای اهلبیت (ع) به خدامشان است.
کتاب، به گونهای تنظیم شده که خواننده از نوجوان تا بزرگسال پس از مطالعه کتاب، بخش مهمی از مقدمههای خدمتگزاری در آستان اهلبیت (ع) را در قالبهای گوناگون بداند و نبض مسیرش را تنظیم کند.
داستان ۱۲۷ این کتاب با عنوان «آهنگ جانش» در صفحه ۲۳۱ خاطرهای از نویسنده و مواجهه آن با یک زائر کربلای معلی را چنین روایت کرده است:
«سال هشتاد و شش خورشیدی بود و کربلا هم خلوت بود… و هوا هم داغ بود...
آدمها از آفتاب ظهر به سایههای بی رمق سایبان مغازههای همسایه پناه برده بودن. ناگهان چشمم به مردی افتاد که در ورودی «بازرسی» بین الحرمین ایستاده بود.... و یادم اومد که از اول سفر تا جایی تنها گیرم آورده بود؛ حرف رو کشونده بود به بحث درباره سیاستهای صدا و سیما درباره موسیقی.
من هم مدام با استدلال و مرور شرایط روز و نسل جوان و فرهنگ غرب و تهاجم فرهنگی و غیره، مجابش می کردم… اما انگار به اتاقش در هتل که میرفت یهو همه چیزش عوض میشد و دوباره کشف جدید نصیبش میشد!
بر میگشت و تا گیرم میآورد می نشوند و دوباره درباره آلودگی موسیقی در ذهن آدمها و حرامی آلات موسیقی و غیره حرف میزد.
با همین فکرها بود که تا دیدمش، خواستم راهم رو کج کنم اما انگار داشت نگاهم میکرد...
خودم رو نباختم و از دور دست احترام به سینه گذاشتم و سلام کردم… اما انگار نمیدید پشت به حرم امام حسین بودم...
نگاهی به مسیر نگاهش کردم فهمیدم که نگاهش به من نبود...
از خدا خواسته، راهم رو کج کردم و تا خواستم ازش دور بشم کنجکاوی ام گل کرد....
آخه دو دستش رو به سینه گذاشته بود و سرش رو تکون میداد...
مثل بارون هم اشک میریخت و زیر لب زمزمه میکرد
جوری که نبیندم بهش نزدیک شدم...
انگار آب سردی روی سرم ریختند وبا دو دستش تلفن همراهش رو به سینه گرفته و آهنگی رو با صدای استاد محمد علی کریمخانی از آلبوم ساقی سرمست - اثر برادر هنرمندم آریا عظیمی نژاد روی تکرار گذاشته بود باهاش گریه میکرد.
هرگز به روش نیاوردم.»
***
داستان ۷۰ این کتاب با عنوان «شام غریبان» نیز در صفحه ۱۴۲ خاطرهای از زنده یاد قیصر امین پور و حضور در مراسم شام غریبان را چنین روایت کرده است:
سال ۸۱ خورشیدی بود و احوال «استاد قیصر امین پور» خوش نبود. تصمیم گرفته بودم به هر وسیلهای که شده بود از او دعوت حضور کنم در مراسم شب «شام غریبان» هیئت مون… نه برای شعر خونی، برای حضور فقط.
حضور «محمد آقای اصفهانی (خواننده) هم سبب خیر شد و قبول این زحمت، به دوش محمد آقا افتاد.
شب شام غریبان، دوتایی از راه رسیدن… محمدآقا رفته بود دنبال زنده یاد قیصر خان امین پور و ما، میزبان حضور دوتاشون بودیم.
دم در، شگفتانه ای رو که آماده کرده بودم، نشون استاد دادم:
صفحه ادامه گم شده مثنوی «نی نامه» استاد… که در سال انتشارش، از مجله سروش کنده و نگه داشته بودم… بی اونکه بدونم خود استاد نداشت.
تا ادامه مثنوی رو دید، لبخندی زد و گفت:
برای ما هم جا دارین که امشب بخونمش؟...
از ته دل شاد شدم و استاد، در بین برنامههای دیگه، مثنوی رو خوند...
بعد… بی درخواست ما، صندلیاش رو گذاشت کنار سن و گفت:
می خوام «جلوی» مجلس باشم...
نوبت به امیرحسین جان مدرس» رسید و باید طبق قرار قبلی برنامه، با محمد آقای اصفهانی گفتگو و میکردن.
برنامه ریزی کرده بودیم تا وسط گفت و گو، با پخش بخشی از قطعه «سقای تشنگان» محمد آقا، احوالش رو دگرگون کنیم… و شد...
ناگهان در میون ضرباهنگ قطعه، استاد صدام کرد:
ببینم سادات جان (تکیه کلام دوست داشتنی استاد در موقعی که صدام میکرد)!… این بچهها بلد نیستن سینه بزنن؟!
رُک و به شوخی گفتم:
از شما خجالت می کشن!
لبخندی زد و خودش شروع کرد به سینه زدن...
بچهها هم شروع کردن...
احوال همه منقلب شد… جوری که محمدآقای اصفهانی، سلام انتهای «زیارت عاشورا» رو چنان خوند که یادگار موند.
در پایان جلسه به اتاق استراحتی رفتم که با ملاحظه حال استاد آماده کرده بودیم.
چندین جلد از کتابهای استاد رو هم خریده بودیم تا اگه اومدن، امضا کنند و بدیم شون به بچههای برگزیده گروه.
چون زمان نشستن استاد طولانی شده بود، به ملاحظه و در گوشی گفتم:
اگه احوال امضای این کتابها رو برای بچهها ندارین، مهم نیست.. می خواین برسونیمتون خونه؟...
صمیمانه گفت:
مجلس تموم شد مگه؟ فکر کردم فرصت استراحته… نه حالم خوب شد… امضاشون میکنم و بعد می رم.
دوسال بعد از فوت استاد، یکی از دوستان شاعر خوابش رو دیده بود… در یه حسینیه که سر و تهش از بزرگی معلوم نبود…
فراز منبری عرشی و رفیع...
برای جمعیتی بهشتی، همین مثنوی رو می خونده...
و در خواب، این بیتش شنیده شده:
حلول روح او «علی (ع)» در جسم زینب / علی دیگری با اسم زینب
***ده
در صفحه ۳۳۶ و در خاطرهای از «حاج اصغر آقای مُحَجِلی» سخنران و خادم هیئت با عنوان (آن روز «نباید») میخوانیم:
«حاج اصغر آقای مُحَجِلی»، از هیئتیهای با اصل و نَسَب و استخوان دارن و کم و بیش در سالهای اخیر، سخنرانی هم می کنن.
یه روز از روزهای سال ۹۳ خورشیدی مهمون شون بودم و تعریف کردن از مرحوم «حاج حسین صدری» … که مدتی یکی از «استادان معنوی» پدربزرگم بود.
مرحوم حاج حسین صدری _ گویا _ بعد از مدتی هم نفسی با آستان مقدس امام هشتم (ع) عنایتهایی رو دریافت کرده و پس از بازگشت، سخنران هیئتی شده که مرحوم پدربزرگ موسسش بوده…با سخنرانیهایی یادگاری و «حال خوب کن». در یکی از هفتههای برپایی هیئت، مسئلهای بین مرحوم حاج حسین صدری و یکی از اعضای جوون هیئت رخ داده و اون جوون هم با سو برداشت و داوری شتاب زده، مسئله رو همگانی کرده و...
دست آخر، ده دوازده نفر هم قسم شده که در اولین جلسه هفتگی هیئت_ درست میون سخنرانی مرحوم صدری _ تک تک بلند شن و دنبال هم و برنامه ریزی شده حرف بزنن و در کنار به هم زدن سخنرانی، آبروی حاج حسین روهم ببرن.
طبیعیه که مردم هم بعد از دیدن پی در پی آدمها هم نظر باور می کرده.
روز موعود، «اتفاق ناجور» رخ داده و چنان فضا سنگین و زهرآلود شده که جلسه هیئت به هم ریخته...
مرحوم صدری هم که با تهمتی سنگین و ناموسی رو به رو شده فقط سکوت کرده و از منبر پایین اومده و رفته خونه و دیگه هم در جلسه پیداش نشده...
«سخرانی» رو هم که به کل ترک کرده.
حاج اصغر آقای «محجلی» میگفت:
بین بیست تا سی سال بعد از اون ماجرا (جز یکی)، روزهای آخر عمر همه اون آدمها رو دیدم… آخرهای زندگی شون به بدترین شیوهای که ممکنه گذشت.... و به دردناکترین و عجیبترین شکل مردن.
***
در بخشی دیگری از این کتاب با عنوان («فصل، فصل «دید» و «بود») مخاطب با نکتههایی مواجهه است که نویسنده این کتاب همه را از حضور هیئت داران قدیم و دیدهها و شنیدههای تجربی جمع کرده است.
این بخش از کتاب خود در سه فصل مجزا با عنوان «از سر رسید عاشقان»، مای «هستیم»، مای «باشیم»، هیئتی «منتظر» است!
در این بخش میخوانیم:
۱. همه سال هم اگر اشتباه می کنن تا به رمضان و محرم می رسن به قول خودشون غلاف می کنن به پیرهن مشکی تنشون می کنن و می شن: اینوری
۲. محاله «نذری» بدن و با همه خستگی سر کسی که بیشتر بخواد داد بکشن و طرف رو از خودشون برونن. می دونن که اگه این کار رو بکنن صاحب اصلی نذری سعادت دوستیش رو ازشون می گیره.
۳. می دونن که نذری و هیئت و شبیه اینها، موقعیتهای نشون دادن «اندازه عاشقی ان»
حواس شون به دل خودشونه...
نمی رن تو نخ سر و وضع دیگران چه برسه به اینکه ایراد بگیرن از کسی
در فصل حاضر ترین غایب و در صفحه ۶۸۶ این کتاب و داستانی با عنوان «تقارن» چنین آمده است:
«حتی یادش نم یاومد آخرین بار کی و به کی گفته بود
اما چنان در شوک بود که لبخند رو هم فراموش کرده بود
نگاهی به پیامک کرد.... درست خونده بود
با اینکه چشمهایش مثل چند سال پیش… دقیق و درست نمیدید اما کلمههای پیامک چنان واضع بودن…
که شک نکرد آرزوش برآورده شده
پیرمرد بلند شد و از پنجره به خیابون نگاه کرد...
دود و شلوغی حتی از طبقه هفتم هم معلوم بود
مدتها بود که پنجره رو باز نکرده بود
گفته بودن هوا آلوده بود و تا ماهها هم آلوده می موند.
پیرمرد هم بعد از فوت همسرش دلش تنگ بود و بیرون نمیرفت از خونه…
تنها تغییری که با خبر آلودگی هوا به زندگی خاموشش داده بود سکوت بیشتر و بستن پنجرهها بود.
اما پیامک تنها فرزندش که رسید… فهمید ایستادنهای صبحش...
رو به شرق...
رو به خراسان… بی جواب نمونده بود
دختر پیرمرد...
برای پدرش بلیت پرواز به مشهد رو گرفته بود...
بی اونکه بدونه سفر پدرش.... با شب تولد امام حسن مجبتی… مقارن شده بود.»
کد خبر 5842948 فاطمه میرزا جعفریمنبع: مهر
کلیدواژه: سیدمحمد سادات اخوی قیصر امین پور کربلا عاشورا نشر پرنده امام حسین ع معرفی کتاب کتاب و کتابخوانی کتاب و کتابخوانی معرفی کتاب خبرگزاری مهر انقلاب اسلامی ایران عاشورا رونمایی کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دفاع مقدس ماه محرم موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران انتشارات راه یار ایران تهران شام غریبان امین پور حاج حسین سید محمد اهل بیت آدم ها بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۸۵۰۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیتالله مظاهری: روش مواجهه با جوانان، دهنکجی و رَمی به بیعقلی و بیدینی نیست
رئیس حوزه علمیه اصفهان به مسئولان و دلسوزان کشور توصیه کرد، «با نهایت جدّیّت و صداقت، تمام مساعی خود را در رفع معضلات اقتصادی مردم و خصوصاً مشکلات پیش روی جوانان به کار گیرند تا به امید خداوند تعالی همگان به ویژه نسل جوان در این کشور اسلامی، برخوردار از یک زندگی آبرومند و سرافراز باشند و خدای ناخواسته، تعلّق و پیوند آنان با دین و معارف دینی، و نیز علاقه و دلبستگی آنان به کشور و وطن، پایمال ناتوانیها و ضعفها و خطاها و بیعملیهای ما نشود، که در اینصورت هم شاهد هجرت و قهر آنان از دین و هم نظارهگر مهاجرت و ترک آنان از وطن خواهیم بود؛ و این مسلّماً شایستۀ نظام اسلامی نیست.»
آیت الله العظمی حسین مظاهری در پیامی به هجدهمین دورۀ همایش «حکمت مطهّر» نوشتند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
قالَ الله سُبحانَه و تَعالی: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه»
به رغم گذشت چهل و چهار سال از شهادت اسفناک متفکّر عالیمقام و اندیشمند بزرگ مرحوم آیت الله شهید مطهّری «قدسسرّهالشّریف»، هم ثُلمه و خلأ فقدان آن استادِ اسلامشناسِ برجسته، هنوز در جامعۀ اسلامی محسوس و ملموس است که: «ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْءٌ»؛ و هم به فضل خداوند متعال، آثار بنان و بیان آن دانشمند پرتلاش، همچنان مورد استفادۀ فرهیخنگان و حقجویان است که: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتی أُکُلَها کُلَ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها».
همایش با سابقۀ «حکمت مطهّر» که با هدف زنده نگاه داشتن یاد و نام و آثار علمی این شهید والامقام برگزار میشود، و از این جهت باید به اهتمام نیکوی متصدّیان و دستاندرکاران آن آفرین گفت، اینک و در هجدهمین دورۀ خود، موضوع بسیار با اهمیّت «جوانان» را مطمح نظر قرار داده است، موضوعی که یکی از مهمترین و بلکه باید گفت اساسیترین نقطۀ هدفگذاری مرحوم شهید مطهّری «رضواناللهتعالیعلیه» در عموم تلاشهای علمی و فکری ایشان بوده است.
آن متفکّر زمانشناس، به حق، یکی از موفقترین اندیشمندان و مصلحان اسلامی بود که با روحیّات و نیازهای فکری نسل جوان در زمانۀ خود، آشنایی کامل داشت و علاوه بر این زبان آن نسل تکاملخواه و جستجوگر را به خوبی میدانست و با گوش جان، پیامها و خواستههای به جای این نسل را میشنید و متناسب با آن نیازهای فکری و نظری، به موقع و بدون فوت وقت، به وسیلۀ آثار ارزشمند خود با جوانان، ارتباط مؤثّر و تعامل سازنده برقرار مینمود.
آن استاد فهیم و نکتهپرداز به نیکی دریافته بود که اگر اذهان و ضمائر جوانان حقطلب، با حقایق، سیراب نگردد، با مطالب ناحق پر خواهد شد، و از اینرو تمام سعیِ مشکور خود را بر این نقطۀ اساسی متمرکز کرده بود که نسل جوانِ آن دوره را که از سویی با هجوم افکار مادی و الحادی مواجه بودند و از سوی دیگر تحت سیطرۀ فرهنگ غربگرایی رژیم طاغوت قرار داشتند، به روشهای متین علمی و فکری، با حقایق اسلام و معارف انسانساز قرآن و عترت آشنا سازد و چه بسیار جوانان و محافل جوان که به دستِ قدرتمندِ دانش و بینش این استاد متفکّر، در سرتاسر ایران و خارج از مرزهای این کشور، از خطر الحاد مارکسیستی و انحطاط لیبرالیستی و التقاط دینیِ گروهکهای پر سر و صدای آن دوران، نجات پیدا کرده و با آشنایی با حقایق نورانی قرآن کریم و عترت طاهره «سلاماللهعلیهم»، به رشد فکری و دینی دست یافته و به حیات طیّبه نائل گشتند و سپس در مهمترین مقاطع دوران معاصر یعنی در نهضت و انقلاب شکوهمند اسلامی و سپس در تأسیس نظام جمهوری اسلامی و پس از آن در بزنگاههای خطیر این نظام، نظیر دفاع مقدّس و نظایر آن و همچنین در عرصۀ حوزههای علمیّه و دانشگاهها و متن جامعۀ اسلامی و محافل جوانان، نقش برجسته و سازندۀ نظری و عملی ایفاء کردند و اثرات گسترده و عمیق مجاهدتهای فکری آن استاد فکور را در مقام عمل و نظر به منصۀ ظهور درآوردند و هنوز نیز آن برکات بزرگ، بحمدالله و المنّه استمرار دارد و بیجهت نبود که امام بزرگوار «اعلیاللهمقامه» توصیه فرمودند: «کتابهای این استاد عزیز را نگذارند با دسیسههای غیراسلامی فراموش شود».
رحمت بیکران و رضوان بیپایان حقتعالی بر روح آن استاد شهید متفکّر باد که بیتردید، حقّ بزرگی بر نسل جوان این کشور در آن دوره و دورههای پس از آن تا به امروز دارد و بیسبب نبود که استادان عظیمالشّأن او یعنی امام راحل بزرگوار و حضرت علّامه طباطبایی «قدّساللهتعالیسرّهما» در شهادت و فقدان اسفناک او، همچون پدرِ فرزند از دست داده، گریستند و ملّت فهیم ایران نیز در غم مصیبت او یکپارچه عزدار شد: «وَ سَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا».
در این فرصت کوتاه و به مناسبت طرح مسألۀ مهمّ «جوانان» لازم میدانم بر دو نکتۀ اساسی، در این محفل فکری و فرهنگی تأکید نمایم:
نکتۀ اول اینکه: همانگونه که مرحوم شهید مطهّری «طابثراه» به خوبی دریافته بود، برخورد و مخاطبه با نسل جوان، بسیار خطیر و حسّاس است و باید براساس منطق و استدلال و واقعبینی در همۀ ابعاد مسائل نظری و مشکلات عملی جوانان، تنظیم و ساماندهی شود، زیرا اگر به سؤالات نظری و پرسشهای نسل جوان که چه بسا، بسیار اندیشهسوز و ذهنآزار نیز باشد، و همچنین به احساسات و عواطف این نسل پرتکاپو و نیز به خواستههای به حق و به جای آنان، پاسخ منطقی و صحیح داده نشود، قطعاً موجب سرخوردگی و ناامیدی و بیاعتمادی و در نهایت طغیانگری این نسل مطالبهگر خواهد شد و زیان آن برای جامعۀ انسانی، بسیار وسیع و عمیق خواهد بود.
روش مخاطبه و مواجهه با جوانان، روش دهنکجی و انتقاد و سرزنش و رَمی به بیعقلی و بیدینی نیست، و با چنین روشی محال است که بتوانیم جلوی انحرافات دینی و کجرویهای اخلاقی را در نسل جوان بگیریم. اگر خواهان هدایت و رشد نسل جوان هستیم، تنها راه متین و صحیح آن این است که: اولاً باید از نزدیک با درد و رنج جوانان آشنا شد و ثانیاً با زبان منطق و عطوفت و مهربانی با آنان، تعامل سازنده برقرار کرد، چنانکه در آن بیانِ بلندِ رییس مذهب جعفری، حضرت امام صادق «سلاماللهعلیه»، که این روزها در آستانۀ سالروز شهادت آن امام به حق ناطق، قرار داریم، آمده است که به بعضی از اصحاب خود که دربارۀ مخالفان عقیدتی در آن روزگار از آن امام همام پرسیده بود، فرمودند: «فَلَا تَخْرَقُوا بِهِمْ أ مَا عَلِمْتَ أَنَ إِمَارَةَ بَنِی أُمَیَّةَ کَانَتْ بِالسَّیْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِیَّةِ وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِی دِینِکُمْ وَ فِیمَا أَنْتُمْ فِیهِ»: با آنان خشونت نورزید، مگر نمیدانید که فرمانروایی و خلافت بنیامیّه، مبتنی بر زورِ شمشیر و فشار و ستم بود، ولی حکمرانی و ولایت ما مبتنی بر ملایمت و دوستی و متانت و تقیّه و رفتار نیکو و پارسایی و کوشش فراوان است، پس کاری کنید که مردم به دین شما و مسلکی که دارید رغبت و گرایش پیدا کنند.
قرآن کریم با اینکه دین و معارف تابناک آن را «حق و مطابق با حقیقت» معرّفی میکند و آن را «حنیف و منطبق بر فطرت» برمیشمارد و «قیّم و پایدار و به دور از هرگونه سستی» قلمداد میکند، ولی با همۀ این اوصاف، به پیامبر رحمت و محبّت و دانایی، که سراسر وجودش، سرشار از عطوفت و مهربانی و نرمخویی با مردمان بود و برخلاف پارهای از تفکّرات اعوجاجی، ذرّهای تلخی و تندی و خشونت در آن راه نداشت، به طور مکرّر تصریح میفرماید که در ارائۀ دین و تعالیم دینی نباید تحمیل و اکراه و اجبار وجود داشته باشد: «فَذَکِّر إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ، لَّستَ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ» «وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخَافُ وَعِیدِ» و آیاتِ بیّنات متعدد دیگر.
و، امّا نکتۀ دوم که آن نیز برخوردار از اهمیّت جدّی است این است که: خواستههای به حقّ نسل جوان برای برخورداری از یک زندگی سرافراز و آبرومند، باید در رأس توجّه مسئولان و کارگزاران کشور قرار گیرد و همگان باید به این آسیب اساسی، توجّه کنیم که اگر این مطالبات و انتظارات، به درستی پاسخ داده نشود و جوانان ما با معضلات بزرگی نظیر فشارِ بیکاری و افسانۀ مسکن و بحرانِ افزایش سنّ ازدواج و فقر و تبعیض و فساد و اعتیاد و سایر آسیبهای شکنندۀ اجتماعی مواجه بوده و خود را در مقابلۀ با این مشکلات خانمانسوز، بیپناه ببینند، قطعاً ما با بحران سرمایۀ اجتماعی بزرگی مواجه خواهیم شد که کمترین نتیجۀ خسارتبار آن کاهش مشارکتهای ملّی و اجتماعی است.
تعالیم دینی و نیز تجربۀ تاریخ بشری به خوبی نشان میدهد که مردمی که با غول فقر، دست و پنجه نرم کنند، در جهات فرهنگی و دینی هم، قوّت و قدرت خود را از دست میدهند، چرا که به مصداق آن سخن والای تکاندهنده که ائمّۀهدی «سلاماللهعلیهم» از رسول خدا «صلیاللهعلیه وآله و سلّم» نقل کردهاند که: «کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً»، فقر، هممرز با بیایمانی است. پیامبر اکرم که به تعبیر خداوند متعال، تمام وجود مبارکش آکنده از نهایت دلسوزی برای ایمان مردمان بود، ولی به خوبی دریافته بود که تنگنای نان و گردباد اقتصاد ناسالم و معضلات طاقتفرسای معیشتی، چگونه دین و ایمان آدمی را در مینوردد و از اینرو با تضرّع به پیشگاه خداوند مهربان عرضه میداشت: «اَللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی اَلْخُبْزِ وَ لاَ تُفَرِّقْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ فَلَوْ لاَ اَلْخُبْزُ مَا صُمْنَا وَ لاَ صَلَّیْنَا وَ لاَ أَدَّیْنَا فَرَائِضَ رَبِّنَا عَزَّ وَ جَلَّ!»
این بیان هشداردهندۀ رسول خدا «صلواتاللهعلیه وآله» باید نصب العین و در منظر دیدِ هر روزۀ مسئولان کشور و همۀ دلسوزان این مرز و بوم و همۀ دغدغهمندان برای نسل جوان باشد و با نهایت جدّیّت و صداقت، تمام مساعی خود را در رفع معضلات اقتصادی مردم و خصوصاً مشکلات پیش روی جوانان به کار گیرند تا به امید خداوند تعالی همگان به ویژه نسل جوان در این کشور اسلامی، برخوردار از یک زندگی آبرومند و سرافراز باشند و خدای ناخواسته، تعلّق و پیوند آنان با دین و معارف دینی، و نیز علاقه و دلبستگی آنان به کشور و وطن، پایمال ناتوانیها و ضعفها و خطاها و بیعملیهای ما نشود، که در اینصورت هم شاهد هجرت و قهر آنان از دین و هم نظارهگر مهاجرت و ترک آنان از وطن خواهیم بود؛ و این مسلّماً شایستۀ نظام اسلامی نیست.
هر دو نکتهای که به اجمال بیان شد، چه نکتۀ اول که مربوط به ساحت اندیشه و فکر و نظر بود، و چه نکتۀ دوم که مربوط به عرصۀ اجرا و عمل میشود، مطمح نظر همۀ متفکّران دینی و مصلحان اجتماعی از جمله مرحوم آیةالله شهید مطهّری «اعلیاللهمقامه» بوده و امید است همۀ اندیشهورزان و نیز همۀ مجریان و سیاستمداران، بدان توجّه بیش از پیش نمایند. انشاءالله.
از خداوند تعالی علوّ درجات استاد شهید مطهّری «قدّسسرّه» و نیز صلاح و سداد نسل جوان و سرافرازی و تأیید ملّت ایران را مسألت مینمایم. انّه ولیّ الهدایة و التّوفیق.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته.
حسین المظاهری
۹ / اردیبهشت / ۱۴۰۳،
۱۹ / شوال / ۱۴۴۵